اســـــتـــــر، یـــک شــخــصــیــت ســاخــتــگــی!
جُــســتــار‌هــای گــونــاگــون

جَمشید، پنجمین پادشاه پارسیان

0نــظــر دادن1پــســنــدیـــدن
جَمشید، پنجمین پادشاه پارسیان

پادشاهی جمشید هفتصد سال بود. بنا بر گزارش اوستا، جمشید پادشاهی بود که آریائیان را پس از یخبندانی بزرگ از سرزمین‌های سرد به سوی ایرانویج رهنمون شد.

جمشید پادشاهی عادل و زیبارو بود که نوروز را بر پا داشت و هفتصد سال بر ایران پادشاهی کرد. اورنگ یا تخت شاهی او چنان بزرگ بود که دیوان به دوش می‌کشیدند.

جمشید با خردمندی به همهٔ هنرها دست یافت و بر همه کاری توانا شد و خود را در جهان یگانه یافت. آن گاه انگیزهٔ برتری و خود بینی در او بیدار شد و در اندیشهٔ پرواز در آسمان افتاد:

فرمان داد تا تختی گران‌بها برایش ساختند و گوهر بسیار بر آن نشاند و دیوان که بندهٔ او بودند تخت را از زمین برداشتند و بر آسمان برافراشتند. جمشید در آن چون خورشید تابان نشسته بود و این همه به فر ایزدی می‌کرد. جهانیان از شکوه و توانایی او خیره ماندند، گرد آمدند و بر بخت و شکوه او آفرین خواندند بر او گوهر افشاندند و آن روز را که نخستین روز از فروردین بود، نوروز خواندند.

اگر چه نام تخت جمشید در واقع «پارسَه» به معنای «شهر پارسیان» بوده‌است، اما صدها سال پس از حمله اسکندر و اعراب و در زمانی که یاد و خاطره پادشاهان هخامنشی فراموش شده بود، مردمی که از نزدیکی ویرانه‌های پارسه گذر می‌کردند، تصاویر کنده‌کاری شدهٔ تخت شاهی را می‌دیدند که روی دست مردم بلند شده‌است و از آنجا که نمی‌توانستند خط میخی کتیبه‌های حک شده روی سنگ‌ها را بخوانند، می‌پنداشتند که این همان اورنگ جمشید است که فردوسی در شاهنامه خود از آن یاد کرده‌است. به همین خاطر نام این مکان را تخت جمشید نهادند. بعدها که باستان‌شناسان توانستند خط میخی کتیبه را ترجمه کنند، دریافتند که نام نخستین آن پارسه بوده‌است. 

 

رفتن فره ایزدی  از جمشید

چون جمشید همه را سر به فرمان خود دید و کسی را از خود برتر نیافت دچار خودپرستی شد و سر از یزدان بپیچید. پس بزرگان را فراخواند و ایشان را بگفت: اینک من همه جهان را از آن خود میدانم. تخت شاهی هرگز شهریاری همچون من به خود ندیده است،هنر در گیتی از من پدید آمد و من بودم که گیتی را به خوبی بیاراستم و گیتی آنچنان گشت که من خواستم.آرامش و خور و خواب شما همه از من است، و شاهی تنها از آن من است. بدانید که به دارو و درمان کار گیتی راست گشت و بیماری و مرگ از میان شمایان برخاست. پس اگر چه شاهان بسیاری بر زمین باشند، چه کسی به جز من مرگ را از میان برداشت؟ همه زندگی و مرگ شما نیز از من است. پس باید مرا خداوند جهان آفرین بخوانید و هرکه به من نگرود اهریمن است.... چون جمشید این سخنان را بگفت فرّ ایزدی از او بُگسَست، و از آن پس تا بیست و سه سال تمامی سپاهش از درگاه او پراکنده شدند. جمشید که مردم و سپاهش را جدا گشته دید بهراسید و از درگاه خدای، پوزش خواست، لیک سودی نداشت و فرّ ایزدی پیوسته از او کاستن گرفت.

 

عجایب هفتگانه جمشید

افسانه‌ای دربارهٔ عجایب هفتگانه‌ای که جمشید آن‌ها را ساخته و اسکندر از میان برده بود، در میان پارسیان بسیار محبوبیت دارد. این افسانه به نثر و به نظم در چند نسخهٔ خطی کتابخانهٔ ملی پاریس نسخه‌های شمارهٔ ۴۷ و ۱۰۲۲ و به آوانویسی پازند، در نسخهٔ خطی شمارهٔ ۵۰، و بعد در M52.3,M12.2.7 و M55.1d.22 بسیار محبوبیت دارد.

عجایب هفتگانه عبارتند از:

  1. چراغی که بی روغن همی سوخت.
  2. مرغی… که از خورشید سایه نمی‌کرد.
  3. بربطی… که دستهٔ لاجوردی و چهار تار [داشت]، چون باد بر او زدی، آواز همچون بربط آمدی، و گر کسی تپ لرزه داشتی، آواز بربط بشنودی، تپ لرزه بشد.
  4. مگسان زرین که همی پریدند، اگر کسی زهره خورده بودی آواز پر مگسان بشنودی، زهر از او بشدی.
  5. صراحی… که اندر مَیَزدی (میهمانی)، صد مرد بودی به نام هر مردی شرابی از هر رنگ اندر آن صراحی کردی.
  6. رودی آب… و اندر میان آب طاقی و اندر طاق تختی و بر تخت تندیسه‌ای همچو مردی اَبَرسان داوری نشسته. اگر دو کس با یکدیگر همیمالی (دشمنی، اختلاف) داشتی، پیش تندیسه دعوی کردی، آن کس که دروغ گفتی زیر آب شدی، آن کس که راست گفتی، بر روی آب پیش داور شدی.
  7. گنبدی نیمی ابیض و نیمی اسود تا اگر کسی از گیتی گذران شدی و شب سدیگر بام چهارم روان او بر گنبد پیدا آمدی، اگر بر نیمهٔ سپید بودی، بهشتی. اگر نیمهٔ سیاه بودی دروند (کافر، بی‌دین) بودی یعنی دوزخی.[۲۵]

کارهائی که انجام آن در شاهنامه به جمشید نسبت داده شده، عبارتند از:

  • ساختن ابزار جنگ: بر پایهٔ گزارش شاهنامه، نخستین کاری که جمشید پیش گرفت ساختن ابزار جنگ بود تا خود را بدان‌ها نیرو بخشد و راه را بر بدی ببندد. آهن را نرم کرد و از آن خود و زره و جوشن و خفتان و برگستوان ساخت.
  • پوشش مردمان: سپس به پوشش مردمان گرایید و از کتان و ابریشم و پشم جامه ساخت و رشتن و بافتن و دوختن و شستن را به مردمان آموخت.
  • بخش کردن مردمان به چهار گروه: پس از آن پیشه‌های مردمان را سامان داد و پیشه وران را گرد هم آورد. آنان را به چهار گروه بزرگ بخش نمود: مردمان دین که کارشان پرستش بود و ایشان را در کوه‌ها جای داد. دو دیگر جنگاوران، سه دیگر برزگران و دیگر کارگران و دست ورزان.
  • ساختمان‌سازی و خشت‌زنی: دیوان که در فرمانش بودند را گفت تا خاک و آب را به هم آمیختند و گل ساختند و آن را در قالب ریختند و خشت زدند. پس سنگ و گچ را به کار برد و خانه و گرمابه و کاخ و ایوان بر پا کرد.
  • برآوردن گوهر: چون این کارها کرده شد و نیازهای نخستین مردمان برآمد، جمشید در فکر آراستن زندگی مردمان درآمد. سینهٔ سنگ را شکافت و از آن گوهرهای گوناگونی چون یاقوت و بیجاده و فلزات گران بها چون زر و سیم بیرون آورد تا زیور زندگی و مایه خوشدلی مردمان باشد.
  • برآوردن بوهای خوش: آن گاه در پی بوهای خوش برآمد بر گلاب و عود و عنبر و مُشک و کافور دست یافت.
  • ساختن کشتی و دریانوردی: پس در اندیشهٔ گشت و سفر افتاد و دست به ساختن کشتی برد و بر آبها دست یافت و سرزمین های ناشناخته را یافت.

 

 

ادامــۀ جُــســتــار...
شــــکــــســـت ایــــرانـــیـــان، تـحـریـف بـزرگ تــاریــخ!