از سلسله پیشدادیان تا امروز
خدایان و اسطورههای بزرگ جهان
قصۀها و افسانۀهای قدیمی
برترین و معروفترین آهنگ های جهان همراه با بایوگرافی خانندگان
یه دنیا از هر کتابی که بخوای
پادشاهی جمشید هفتصد سال بود. بنا بر گزارش اوستا، جمشید پادشاهی بود که آریائیان را پس از یخبندانی بزرگ از سرزمینهای سرد به سوی ایرانویج رهنمون شد.
جمشید پادشاهی عادل و زیبارو بود که نوروز را بر پا داشت و هفتصد سال بر ایران پادشاهی کرد. اورنگ یا تخت شاهی او چنان بزرگ بود که دیوان به دوش میکشیدند.
جمشید با خردمندی به همهٔ هنرها دست یافت و بر همه کاری توانا شد و خود را در جهان یگانه یافت. آن گاه انگیزهٔ برتری و خود بینی در او بیدار شد و در اندیشهٔ پرواز در آسمان افتاد:
فرمان داد تا تختی گرانبها برایش ساختند و گوهر بسیار بر آن نشاند و دیوان که بندهٔ او بودند تخت را از زمین برداشتند و بر آسمان برافراشتند. جمشید در آن چون خورشید تابان نشسته بود و این همه به فر ایزدی میکرد. جهانیان از شکوه و توانایی او خیره ماندند، گرد آمدند و بر بخت و شکوه او آفرین خواندند بر او گوهر افشاندند و آن روز را که نخستین روز از فروردین بود، نوروز خواندند.
اگر چه نام تخت جمشید در واقع «پارسَه» به معنای «شهر پارسیان» بودهاست، اما صدها سال پس از حمله اسکندر و اعراب و در زمانی که یاد و خاطره پادشاهان هخامنشی فراموش شده بود، مردمی که از نزدیکی ویرانههای پارسه گذر میکردند، تصاویر کندهکاری شدهٔ تخت شاهی را میدیدند که روی دست مردم بلند شدهاست و از آنجا که نمیتوانستند خط میخی کتیبههای حک شده روی سنگها را بخوانند، میپنداشتند که این همان اورنگ جمشید است که فردوسی در شاهنامه خود از آن یاد کردهاست. به همین خاطر نام این مکان را تخت جمشید نهادند. بعدها که باستانشناسان توانستند خط میخی کتیبه را ترجمه کنند، دریافتند که نام نخستین آن پارسه بودهاست.
چون جمشید همه را سر به فرمان خود دید و کسی را از خود برتر نیافت دچار خودپرستی شد و سر از یزدان بپیچید. پس بزرگان را فراخواند و ایشان را بگفت: اینک من همه جهان را از آن خود میدانم. تخت شاهی هرگز شهریاری همچون من به خود ندیده است،هنر در گیتی از من پدید آمد و من بودم که گیتی را به خوبی بیاراستم و گیتی آنچنان گشت که من خواستم.آرامش و خور و خواب شما همه از من است، و شاهی تنها از آن من است. بدانید که به دارو و درمان کار گیتی راست گشت و بیماری و مرگ از میان شمایان برخاست. پس اگر چه شاهان بسیاری بر زمین باشند، چه کسی به جز من مرگ را از میان برداشت؟ همه زندگی و مرگ شما نیز از من است. پس باید مرا خداوند جهان آفرین بخوانید و هرکه به من نگرود اهریمن است.... چون جمشید این سخنان را بگفت فرّ ایزدی از او بُگسَست، و از آن پس تا بیست و سه سال تمامی سپاهش از درگاه او پراکنده شدند. جمشید که مردم و سپاهش را جدا گشته دید بهراسید و از درگاه خدای، پوزش خواست، لیک سودی نداشت و فرّ ایزدی پیوسته از او کاستن گرفت.
افسانهای دربارهٔ عجایب هفتگانهای که جمشید آنها را ساخته و اسکندر از میان برده بود، در میان پارسیان بسیار محبوبیت دارد. این افسانه به نثر و به نظم در چند نسخهٔ خطی کتابخانهٔ ملی پاریس نسخههای شمارهٔ ۴۷ و ۱۰۲۲ و به آوانویسی پازند، در نسخهٔ خطی شمارهٔ ۵۰، و بعد در M52.3,M12.2.7 و M55.1d.22 بسیار محبوبیت دارد.
عجایب هفتگانه عبارتند از:
کارهائی که انجام آن در شاهنامه به جمشید نسبت داده شده، عبارتند از: