پادشاهی نوذَر هفت سال بود. نوذر، پسر منوچهر، یکی از شاهان پیشدادی در شاهنامه است. به دلیل بیتدبیری او ایران دچار وضعیت بحرانی شد. نوذر پس از اینکه بر تخت سلطنت نشست روش اعتدال را پیشه نمود ولی بزودی قدرت او را به تکبّر و شقاوت واداشت بسیار خودسر و بیرحم شد و فرّهٔ ایزدی از سیمایش پر کشید و چهرهاش تیره شد. پَشَنگ پادشاه توران پس از اطلاع از مرگ منوچهر، پسر خود اَفراسیاب را به کینخواهی تور به جنگ ایرانیان فرستاد. در جنگی که در پای حصار دهستان درگرفت نوذر گرفتار افراسیاب گشت و کشته شد. نوذر دو پسر به نامهای طوس و گستهم داشت که به تشخیص بزرگان ایران هیچیک لایق پادشاهی نبودند.
شاهنامه تلویحاً به این موضوع اشاره داشته اذعان مینماید که سام پیشوای زابلی تحت فرامین شاه ایران بود ولی سام در زمان نوذر پیر و فرتوت شده بود که هنگام حمله عظیم سپاه پشنگ به فرماندهی افراسیاب از دنیا رفت و به همین سبب پسرش زال نیز از یاری ایرانیان بازماند چون سرگرم ساختن مقبره برای سام بود.
شاهنامه پادشاهی نوذر را هفت سال ذکر میکند و در این مدت شاه توران از مرگ منوچهر خبر یافت و دانست که شاه جدید تدبیر و توان مقابله با سپاه توران را نخواهد داشت لذا سران و فرماندهان کشور را فرا خواند و موضوع حمله به ایران و انتقام تور - نیای زادشم - را مطرح و اجماع به حمله شد. پشنگ در پایتخت ماند و سپهسالاری لشکر را به پسرش افراسیاب سپرد. تصویری که شاهنامه به نمایش میگذارد یک تراژدی برای نوذر و ایرانیان است، فیالمثل شمار نیروهای ایرانی در مقایسه با شمار نیروهای تورانی:
چو دشت از گیا گشت چون پرنیان ببستند گردان توران میان
سپاهی بیامد ز ترکان و چین هم از گرزداران خاور زمین
که آنرا میان و کرانه نبود همان بخت نوذر جوانه نبود
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
نبد شاه را روزگار نبرد به بیچارگی جنگ بایست کرد
ابا لشگر نوذر، افراسیاب چو دریای جوشان بُد و رود آب
ادامــۀ جُــســتــار...