اســـــتـــــر، یـــک شــخــصــیــت ســاخــتــگــی!
جُــســتــار‌هــای گــونــاگــون

منوچهر، نُهمین پادشاه پارسیان

0نــظــر دادن0پــســنــدیـــدن
منوچهر، نُهمین پادشاه پارسیان

پادشاهی منوچهر صد و بیست سال بود. منوچهر پس از بزرگ شدن به پیش نیای خود افریدون رفته و افریدون تاج پادشاهی ایرج و سرزمین او را به منوچهر می‌دهد. منوچهر صد و بیست سال پادشاهی می‌کند تا نوادهٔ تورج تورانی بر او تاخت و تا دوازده سال شکست خورده بود. منوچهر او را از سرزمین خود می‌راند و ۲۷ سال دیگر پادشاهی می‌کند. منوچهر دادگر و نیکوکار است. نخستین کسی است که رسم دهقانی پدید می‌آورد و برای هر دهکده دهقانی می‌گمارد.

به خوانخواهی نیای خود ایرج جنگاوری پیشه می‌کند و طوج و سلم را می‌کشد و بازمی‌گردد. پس از شصت سال افراسیاب که از نوادگان طوج است به جنگ منوچهر می‌آید و در طبرستان او را محاصره می‌کند. افراسیاب و منوچهر صلح می‌کنند و مرزبندی را بر سر جای فرود آمد تیر یکی از مردان منوچهر به نام آرش شیواتیر می‌گذارند. تیر وی با نیروی بسیار از تبرستان به رود بلخ می‌رسد.

فریدون جنیدی ادیب و فرهنگ‌شناس، بنابر شاهنامه فردوسی، پایتخت منوچهر را در آمل/طبرستان دانسته و چنین می‌افزاید: پس از آفریدون نیز به هنگام فرمانروایی منوچهر باشندگان کوهستان‌های پیرامون دماوند پایتخت، اندکی از جایگاه خویش (در زمان فریدون در کوس واقع در طبرستان بود) به سوی خراسان به پیش می‌رود و در شهر آمُل پای می‌گیرد!. منوچهر از تبار آفریدون است و به کین‌خواهی نیای خویش ایرج، سلم و تور را می‌کشد. اَفراسیاب تورانی به ایران‌زمین لشکر می‌کشد و منوچهر، شاه ایران، را به مدت دوازده سال در طبرستان در محاصره می‌گیرد. سرانجام، هردو تن به صلح می‌دهند و به پیشنهاد منوچهر، پیمان می‌بندند که افراسیاب به اندازهٔ تیرْپرتابی که یکی از کمان‌داران ایرانی بیفکند، عقب‌نشینی کند و سرزمین‌های اشغال‌شده را به ایرانیان واگذارَد. فرشته اسپندارمذ، در زمان، پدیدار گشت و به منوچهر فرمان داد تا چوبه و سوفار و پیکانِ تیر را از جنگل و عقاب و معدن ویژه‌ای فراهم آورند. سپس آرشِ شِواتیر، از تیرافکنان چیره‌دست ایرانی و مردی نژاده و دین‌دار و حکیم، از منوچهر فرمان می‌یابد که از بلندای کوهی در رویان تیری به سوی توران‌زمین پرتاب کند. آرش برهنه می‌شود و تن خود را به شاه و مردم می‌نمایاند و می‌گوید: «ای مردم! اینک بنگرید که تن‌درستم و در تنم نشانی از آسیب‌دیدگی نیست ولی، چون تیر از کمان رها کنم، پاره‌پاره خواهم شد». پس تیری را که افراسیاب بر آن نشان نهاده بود در کمان می‌نهد و خورشید که از فراز کوه نمایان می‌گردد، دست بر قبضهٔ کمان می‌برد و با همهٔ نیرو کمان را می‌کشد و تیر را پرتاب می‌کند و خود بی‌جان بر خاک می‌افتد. تیر آرش به پرواز درمی‌آید و در حالی که نزدیک بود در بادغیس فرود آید، فرشتهٔ باد به فرمان اورمزد دوباره آن را به پرواز درمی‌آورد تا آنکه، به هنگام غروب خورشید پس از پیمودن هزار فرسنگ، به سرزمین خُلم در بلخ در کرانهٔ جیحون بر بـُنِ درخت گردویی، می‌نشیند. تیر را از خُلم به طبرستان نزد افراسیاب می‌آورند و افراسیاب، چون نشان خود را بر تیر می‌بیند، از پیمان‌شکنی می‌هراسد و تا کرانهٔ جیحون در بلخ عقب‌نشینی می‌کند و بدین‌سان، مرز ایران و توران معین می‌شود.

 


 

آرش شیواتیر (کمانگیر)

 

آرَش کمانگیر یا آرش شیواتیر بزرگ‌ترین تیرانداز در اسطوره های ایرانی است که پس از پایان جنگ ایران و توران، به‌عنوان کمان‌دار ایرانی برای تعیین مرز ایران و توران برگزیده شد و از بالای کوه «اَیریوخْشَئوثه»، تیری را به‌سوی کوه «خْوَنْوَنْت» پرتاب کرد و با پرتاب تیر او در زمان منوچهر، مرز میان ایران و توران تعیین شد.

داستان آرش کمانگیر در شاهنامه نیامده اما از آرش کمانگیر نام برده شده و فردوسی به او تلمیح کرده‌است. دلیل اینکه داستان آرش در شاهنامه نیامده، این است که اصل داستان در منبع شاهنامه، یعنی شاهنامهٔ ابومنصوری وجود نداشته و نبودِ این داستان در شاهنامهٔ ابومنصوری به تحریری از خدای‌نامه مربوط می‌شود که با دستکاری تحریر رسمی و با حضور شخصیت‌هایی در آن از خاندان‌های بزرگ ایرانشهر، چون خاندان رُستم و کارِن و مِهران و جز آن‌ها که پیشینهٔ آنان دستکم به دورهٔ اشکانی می‌رسد، از نو پرداخته شده‌است. در این تحریر از خدای‌نامه، با ورود زال و سام به دربار منوچهر، داستان لشکرکشی افراسیاب به ایران و تعیین مرز ایران و توران، از پادشاهی منوچهر به پادشاهی جانشینان او، نوذر و زو منتقل می‌شود و از این رو، در این تحریر جدید، دیگر جایی برای تیرافکنی آرش برای تعیین مرز ایران و توران باقی نمی‌ماند. در این تحریر، مرز ایران و توران در پادشاهی زو، بدون تیرافکنی آرش تعیین می‌شود و روایت منقول در منابعِ اندکی که، بنابر آن، تیرافکنی آرش در زمان زو جای گرفته، در مرحله‌ای جدیدتر پرداخته شده و در تحریرهای خدای‌نامه نتوانسته‌است جایگاه خود را تثبیت کند.

در ادبیات معاصر داستان آرش در ادبیات عامه، جدا از اشارات مختصر، اساساً در دنیای ادب فارسی به فراموشی سپرده شده‌بود تا اینکه احسان یارشاطر در کتاب «داستان‌های ایران باستان» آن را دوباره زنده کرد. مضمون این داستان به سرعت در میان نویسندگان و شاعران مورد توجه قرار گرفت و در سال‌های بعد موضوع آثار متعددی شد.

 

 

ادامــۀ جُــســتــار...
شــــکــــســـت ایــــرانـــیـــان، تـحـریـف بـزرگ تــاریــخ!