ایرَج کوچکترین پسر آفَریدون است که در تاریخ سنتی نام ایران از او برخاسته است. انبوهی از اسطورهها در اوستا، نوشتههای پهلوی و عربی و فارسی بر پایهٔ داستانهای ساسانیان بویژه شاهنامه فرودسی، ایرج را در ردهٔ قهرمانی برجسته میدانند که نیای دودمان پیشدادی پادشاهی در ایران است و الگویی برای رهروان دفاع از اهداف محق بشمار میآید.
فردوسی مفصلترین روایت از داستان ایرج را ارایه میدهد که شیوایی و تصاویر خوشمنظر بدیع آن جالب توجه است...
پنجاه سال از پادشاهی فریدون صاحب سه پسر میشود. چون به بزرگسالی میرسند وی به جستجوی سه شهزاده برای همسری ایشان میپردازد تا به دختران سرو پادشاه یَمَن میرسد. سرو پسران فریدون را به یمن دعوت میکند تا ارزش آنها را بسنجند و چون قانع میشود دخترانش را به پیوند آنان درمیآورد. در راه برگشت فریدون تصمیم میگیرد تا شخصیت پسران خود را بیازماید و به شکل اژدهایی آتش زا در میآید و خشمگینانه به سوی آنها هجوم یم برد. بزرگترین پسر به گوشه ای امن میگریزد و میگوید که تنها یک نادان به نبرد با اژدها میرود. دومین پسر با دلاوری بی باکانه نبرد را میپذیرد. سومین پسر دلاورانه به پیش میآید و فریاد میزند که آنها پسران فریدون اند که از هیچ هیولایی نمیترسند. فریدون به شکل انسان بازمیگردد و به آنها در کاخ شاهی خوش آمد میگوید و در کنار تخت پادشاهی مینشاند و حقیقت داستان را برایشان بازگو میکند. سپس میافزاید من نامهایی مناسب شما برگزیده ام. بزرگترین فرزند که گوشهٔ امن سلامت را جویا شد، سلم نامید (درینجا به نادرستی سلم از ریشهٔ عربی پنداشته شده). دومین ئسر که جسارتی بی لجام نشان داد تور نامیده شد (به معنای بی پروا و شجاع) و کوچکترین پسر که بدرستی شجاعتی محتاطانه از خود نشان داد ایرج نام گرفت چون به تنهایی لایق ستایش بود. (ایر به معنای نجیب و شریف). ازآن پس فریدون جهان را به سه قلمرو بخش کرد. روم و غرب را به سلم بخشید. چین و توران را به تور داد که تورانشاه نامیده شد و به ایرج ایران و عربستان و تخت و تاج زرین و مهر پادشاهی را عطا کرد.
این سه برادر دیرزمانی در قلمرو خود پادشاهی کردند. چون فریدون به پیری رسید، سلم رشک خود به ایرج را آشکار کرد چون ایرج برگزیدهترین سهم را دریافت کرده بود، سلم تور را به شورش برانگیخت. آن دو دیدار کردند و فرستادهای را نزد فریدون فرستادند و به او گفتند که منطقهای دورافتاده را به ایرج بدهد یا برای جنگ با دو پسرش آماده شود. ایرج به امید اینکه برادرانش را با پدرشان آشتی دهد، گرچه با دست کشیدن از تاج و تخت هم باشد، نزد آنها رفت. آنها با خشم او را پذیرفتند، رشک آنها با شنیدن زمزمه لشکریان خود افزایش یافت: «کسی جز ایرج سزاوار حکومت شاهنشاهی و تاج اشراف نیست» تور با تحریک سلم، ایرج را کشت و سر او را پیش فریدون فرستاد. پادشاه غمگین برای انتقام کشتن او از نوادگان ایرج دعا کرد. دعای او برآورده شد. یکی از همسران ایرج به نام ماه آفرید دختری به دنیا آورد. که آفریدون او را با برادرزاده خود پَشَنگ پیوند داد این زوج صاحب پسری شدند که آفریدون او را منوچهر نامید و به عنوان وارث خود برگزید. منوچهر پس از بلوغ، سلم و تور را کشت و فریدون به نفع او از سلطنت کنارهگیری کرد و اندکی بعد درگذشت...
ماه آفرید همسر ایرج
در شاهنامه گاه با زنانی مواجه می شویم که نقشی مقطعی در داستان دارند و کنش ها و عملکردهای چندان خاصی از سوی آن ها دیده نمیشود، اما با این اوصاف، در پیشبرد روند داستانی نقشی بسیار مهم و تأثیرگذار دارند. «ماه آفرید»، کنیزکِ محبوب ایرج یکی از این زنان است که فردوسی تنها در چند بیت بدو اشاره می کند و تنها وظیفه اش که بسیار مهم هم هست این است که کودک ایرج را به دنیا آورد تا ادامه دهنده نسل آفریدون باشد؛ بنابراین به محض به دنیا آمدن کودک، کاملاً از روند داستان حذف میشود و در مقطعی کوتاه تر، ادامه این نقش برعهده دخترش گذاشته می شود. به روایت شاهنامه، آفریدون چندی پس از کشته شدن ایرج به شبستان او آمده و کنیزکی زیباروی را می یابد که از ایرج باردار است و همین امر، نقطه امیدی در دل شاه ایجاد می کند. با وجود دختران شاه یمن، ادامه نسل آفریدون بر عهده این کنیزک بسیار زیبا و محبوب ایرج گذاشته می شود. شاید بتوان تأکید فردوسی بر عبارت «که ایرج برو مهر بسیار داشت» را اشاره به این مطلب دانست که همسر یمنی ایرج یعنی «سَهی» انتخاب آفریدونِ پدر بوده و این پیوند بیشتر رنگ و بوی سیاسی داشته است تا دلیل عاطفی، بنابراین فردوسی ادامه نسل ایرج را برعهده زنی می گذارد که به انتخاب خود ایرج صورت گرفته و نشانی از مهر و عاطفه در پیوند آنان دیده می شود. به هر روی، در شاهنامه این زن دختری به دنیا می آورد که منوچهر از پیوند این دختر و پشنگ، برادرزاده آفریدون، زاده می شود؛ اما در «غررالسیر»، منوچهر مستقیماً از خود ماه آفرید به دنیا می آید. ثعالبی در این باره می نویسد: (در همان هنگام که سوگ ایرج برپا بود، همسر او که ماه آفرید نام داشت از او باردار بود و چون بزاد، فرزندش از هر کس به آفریدون ماننده تر بود. چون او را بخواست و دید که ماننده اوست، خوشدل گشت و گفت «منوچهر»، یعنی که به من شبیه است).
ادامــۀ جُــســتــار...